می دونم که رفتی و منو فراموش کردی٬چراغ قلبمو خاموش کردی
بی تو این دل تب و تابی نداره٬آخه قلبم دیگه نایی نداره
دل من برای برگشتن تو دیگه جایی نداره
توی این دنیای پر رنگ و ریا ٬عشق صفایی نداره
وقتی رفتی دنیا شد غصه و اشک و اندوه
خنده هام شکسته شد٬گریه و ناله من شد انبوه
شب و روز و روز و شب هر روز و هر شب با تو
حالا در حسرت لبخند نخستت که واسم شد کادو
تلخی قلب تو رو منه عاشق تا به کِی سر بکنم؟
با تو بودن٬با تو خوندن و چطوری از دلم در بکنم؟
ای خدا آه ای خدا من ندارم طاقت این غم
چرا غصه چرا ماتم میاد هر شب به سراغم؟
این شعر را برای ترانه و ملودی نوشتم. به همین خاطر شاید قافیه هایش زیبا خوانده نشود.
راستی زیر تمام اشعارم می نوشتم و می نویسم: ((شاعر جوان))
اسم و لقبی که خودم به خودم دادم.
یا هو
شاعر جوان v.a