رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

هجرت

ساده دل کندی ازم اما من عاشقتر شدم

بی وفایی کردی و از هجرت ات پرپر شدم

شعله عشق مرا خاموش کردی نازنین!

تو طلا بودی و حیف اکنون چنین بی زر شدم 

نسپردی دلمو حتی به باد ای نا رفیق 

در جدال نابرابر   ناجوانمردانه من آخر شدم 

دیر دل دادی به من  بدرود خیلی زود بود 

تو وداع گفتی و من   بی سر و بی ساغر شدم 

بی تو من پرپر شدم  بی سر و ساغر شدم 

ساده دل کندی ز من  اما من عاشقتر شدم 

عشق هم بودیم ولی ناگه کجا رفتی عزیز؟! 

باورم بودی و حالا بی تو  بی باور شدم 

کوله بار عشق را بستی و با خود بردی 

بعد از آن پژمردم و اندوه را یاور شدم 

آتش عشقت فرو کش کرد و سرمایت رسید 

بهرِ این بر  کرده و رفتار خود  داور شدم 

من مسلمان تو و عاشق خویت بودم 

رفتی و دینم برفت و اینچنین کافر شدم 

 بی تو من پرپر شدم  بی سر و ساغر شدم 

ساده دل کندی ز من  اما من عاشقتر شدم././././././. 

ساعت 2:12 بامداد دوشنبه 2/10/1387 

گرگان. هوا سرد است و روزگار مطابق میل. خدا را شکر. 

وحید عابدین پور 

شاعر جوان V.A