-
x
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 11:01
به افتخار آموزشی که تموم شد... هورا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیرماه سال 1393 14:41
باران را دوست دارم ... چون رفتن را بلد نیست... فقط می اید ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1393 18:04
وقتی با میوه رسیده لبهایت پرهیزم را به وسوسه میگیری من فکر میکنم پدرم حق داشت که میوه حرام همیشه شیرینتر است !
-
شاپرک بیچاره
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 12:24
گاهی شاپرک میگیری... خیلی آرام ! تا رهایش کنی شاپرک اما میان دستانت له شده ... نیت تو کجا ... سرنوشت او کجا !!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 21:57
می بینی هوای دلتنگیم را ؟ نسبت عجیبی دارد با زاویه ی نگاهم ! در دسترس چشمانم که باشی هوا خوب است دور از دسترس نشو که باران می گیرد . . .
-
مستی
دوشنبه 30 دیماه سال 1392 11:26
خدا کندانگورها برسند جهان مست شود تلوتلو بخورند خیابان ها به شانه هم بزنند ریس جمهورها و گداها مرزها مست شوند....
-
موی سپید
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 23:15
نوازشگر خوبی نبود " سپید " کرد تار مویی را که قسم خورد با دنیا عوضش نمی کند...!
-
روز میلاد من و حسرت هجران عزیزم...
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 15:00
سلام ... 6 آبان روز تولدم بود و خدا رو شاکرم که به من دوباره فرصت زندگی داد تا زندگی کنم ، لبخند بزنم ، احساس کنم ، گریه کنم ، لمس کنم و ببینم و ... خدایا زندگی رو دوست دارم و از اینکه تو رو دارم خیلی خوشحالم که قابل وصف نیست... خدایا تو رو شکر بخاطر تمام چیزهایی که ندادی به من... به خاطر تمام چیزهایی که دارم و همه ی...
-
ندانسته های من !
جمعه 26 مهرماه سال 1392 14:48
گاهی اوقات بر خلاف میلم باید بد باشم... نا سزا بگویم و غیر قابل تحمل بشم... تا بهانه بدهم دستش تا آرام و راحت بگذرد از تمام عاشقانه هایم... تا مبادا شرمگین باشد از این فراموشی... هه ! بگذار تا همیشه تصور کند که بد کرده ام... شاید عشق , ایثار و گذشت , همین باشد...!
-
درد
جمعه 19 مهرماه سال 1392 12:05
درد ! هم تلخ است... هم ارزان ... هم گیرایی اش بالاست... هم تابلو نمی شویم ! و رفیقی که مرا به درد مبتلا کرد... ناباب نبود ... اتفاقا ، بابٍ باب بود ! فقط... نگفته بود ، ماندنی نیست ، همین ... گرگان.هوا عالی. از دوست خوبم رعنا خانوم ، تشکر می کنم جهت مطلبی که در پست قبلی بنده نوشتند.
-
1392/6/25
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 14:32
دوستى”راپاس میداریم حتى بارفتن ازکناریکدیگر،ب قول شریعتى :بادها میوزند و شنها را جابه جامیکنند ولى صحراهمچنان صحراباقى میماند…
-
آرامش
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 11:55
تو دراز کشیده ای و دستانت باز و جدا از هم ... من هم دراز کشیده ام سرم را روی سینه ات گذاشته ام و گردش زندگی ات را لمس می کنم... دیگر چه می خواهم ؟! آرامش ، برای من همین است...! 92/3/2 گرگان . هوا دوزخی
-
برنگرد...
جمعه 14 تیرماه سال 1392 19:25
عشق لیاقت می خواهد کسی که رفت ، دیگر رفته است اگر لایق عشقم بود مرا بی خبر نمی گذاشت ، نمی رفت...! برنگرد نازنینم... برنگرد بزرگی کن و راه رفته را ادامه بده... آنقدر دوستت دارم که در این حال ، هرویین هم دوایم نیست... دوای سردی تن و روح و لرزش دستان و پاهایم...! اما برو... ! من لیاقتت را ندارم... نمی بخشمت ... خودم را...
-
کلیسا و دعای درخت
شنبه 4 خردادماه سال 1392 22:34
در کلیسا هیچ به گوش نمی رسد جز صدای دعای درخت که اکنون صندلی شده است...!
-
شک
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 21:34
به هر آسمان زلالی شک دارد گنجشکی که با سر به پنجره خورده است...!
-
عاشقانه
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 20:40
یکی باید باشدکه آدم را صدا کند... به نام کوچکش صدا کند... یک جوری که حال آدم را خوب کند... یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد... یکی باید آدم را بلد باشد...
-
نوروز 1392
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 23:41
چشمانت را که مهربان کنی... لبان را که خندان کنی... دلت را هم خالی از کینه ها کنی... سال ، خودبه خود تحویل می شود... سال نو "1392 " بر همگان مبارک...
-
... گٌله ... گل سنبله...؟!
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 00:28
دوستت دارم عزیزم...
-
آهنگ زندگی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 22:30
آهنگ تند زندگی ، برای رقصیدن است نه برای دویدن!
-
امروز
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 22:36
اگر امید برای ما نجوا نمی کرد که فردا بهتر از امروز خواهد بود... براستی کدامیک از ما جرات می کردیم فقط برای امروز زندگی کنیم...؟!
-
گاهی وقت ها ...
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 23:17
گاهی وقت ها ... دلت میخواهد با یکی مهربان باشی ، دوستش بداری و برایش چای بریزی! گاهی وقت ها ... دلت میخواهد یکی را صدا کنی ... بگویی سلام ، می آیی قدم بزنیم...!؟ گاهی وقت ها ... دلت میخواهد یکی را ببینی...! گاهی وقت ها ... آدم چه چیزهای ساده ای را ندارد...! وحید عابدین پور گرگان ... حال و احوال ... بدتر از بد ... شاید
-
لالایی
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 23:54
به کدامین لالایی ، وجدانت را خوابانده ای؟ که چنین بیخیال ما شده ای...؟!
-
6 آبان
جمعه 12 آبانماه سال 1391 13:33
6 آبان تولدم بود و گذشت... خوشحالم. عید غدیر هم مبارک...
-
ادامه دارد
جمعه 28 مهرماه سال 1391 13:34
زخم خورده این دل من ، تو گذشته های تاریک هر قدم ، هق هق و هق هق ، توی کوچه های باریک وحید عابدین پور - گرگان یک بیت از شعری که تازه شروع کردم و هنوز مجال اتمام ، نیافتم...
-
پاپتی
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 12:30
مرا پاپتی می خواند...! او که در راهش ، کفش هایم پاره شد...!
-
فطر
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 14:06
عید فطر مبارک
-
فرهاد
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 13:32
صبح پیدا شده اما... آسمان... پیدا نیست... یادت بخیر فرهاد مهراد عزیز. خدا بیامرزدت. آمین
-
آتشی روشن کن
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 09:47
آتشی روشن کن ... تا که دامان مرا برگیرد آتشی روشن کن ... کورسوی فانوس ، به سرازیری خاموشی شب ، ره دارد دلم اینک تنگ است غزلم بی رنگ است آتشی روشن کن ... در دل رنجورم ، که ز هجران تو ، هیزم دان است آتشی روشن کن ... قد رعنای خودت ، تا شوم خاکستر آتشی روشن کن ... از من و خاطره ام ... تا نماند اثری ، از من و سابقه ام تا...
-
عطر جاودانگی
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 10:15
بوی عطر تو هنوز ، در اتاقم زنده ست همه دم ، نشعه ی این عطر پر از خاطره ام عطر تو ، لمس بهشت حس جاودانگی لمس روزای قشنگ حس خوب زندگی حس خوبی دارم ... وقتی در اتاق پر خاطره ام ... جایی که پر از نفس های تو هست... نفسی می گیرم...! نفسی می گیرم و تو را می بینم ... که شبی را با هم ، تا سحر خوش بودیم... چه شب خوبی بود......
-
به تو می اندیشم!
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 10:57
به تو می اندیشم! به تو که به من نمی اندیشی! به تو که تمام اوقات ، تو را می خوانم! من تو رامی گریم! تو مرا ، ... هیچ ، نمی دانم...! من تو را می گریم ، که تمنای وجودم هستی! به تو می اندیشم! به تو که خبر ندارم از تو! به تو که گرمی دستان تو در دستم هست! به تو می اندیشم! به تو که ندای هر روز منی! به تو که مسبب ، انقلاب...