یه غریبه تو دلم خونه داره
تو موهاش حلقه ای از پونه داره
دست گرمش همیشه رو شونمه
عشق پاکش تو ٬ تن و وجودمه
نمی ذاره لحظه ای تنها منو
می کنه شادی ٬ تموم غصه مو
نمی ذاره کسی تو دلم بیاد
من و با تمومِ جون و دل می خواد
////غریبه چشات سیاهه غریبه
واسه من دلت پناهه غریبه
غریبه نازِ تو دوست داشتنیه
غریبه دلت برام خواستنیه////
تو دلِ اون غریبه خونه دارم
واسه آروم شدنش شونه دارم
می کِشم نازِشو هر چقدر ٬ بخواد
نمی خوام غصه توی دلش بیاد
با تمومِ دشمناش ٬ جنگ می کنم
زندگیمون و با عشق ٬ رنگ می کنم
نمی تونم دوریشو ٬ تاب بیارم
دستش و همیشه تو دست می ذارم
////غریبه چشات سیاهه غریبه
واسه من دلت پناهه غریبه
غریبه نازِ تو دوست داشتنیه
غریبه دلت برام خواستنیه////
برای غریبه ها و بیگانگانی که از خیلی دوستان و آشناییان
صمیمی ترند.
ساعت ۳:۱۵ دقیقه بامداد شنبه ۸/۱۰/۱۳۸۶
شاعر جوان _ V.A
سلام
فقط خواستم اول شدنم را ثبت کنم
اگه اول شده باشم (نیشخند)
سلام وخید
دوباره سلام ..اون قدر دویدم که نگو ....حالا اول شدم ؟؟؟
وخیدی تو هم کار دادی دست ما ...اخه یعنی چی
گفتم چی شده این طوری می گی بدوووووووووووووووو
..واقعا که ....اون وقت میگه به داداش کایکو نگو ...
من این همه بهت نگفتم وخیدی ..پسل خوب با غریبه ها حرف نزن ..اصلا من به درک ..افسانه جون ..مربی مهدت چه قدر بهت گفته تا حالا ..پس توی این مهد ها چی چی یاد میگیرین؟؟؟
لجبازی با مانازی می کنی ؟
تازه میره برای غریبه شعرم می گه ...
این که از این ..بعدشم مگه قرار نشد شبها زود بخوابی ..
۳ بامداد وقت لا لا است یا شعر گفتن
نه باید با انیس الدوله صحبت کنم شبها بیاد سراغت این طوری نمیشه
بچه بد ....
وحید جان سلام
خوبی عزیز چه خبر
آپ می کنی و خبرم نمی کنی
ولی من اومدم
شعرتم خوندم
می دونی خیلی زیبا بود
و دوسش دارم
راستی منم بعد از قرنی دارم آپ می کنما
بهم سر بزن
به امید دیدار
مهربانی ممنوع !
دست سوزنده مشتاقت را
در نهانخانه جیبت بگذار
تا که پابند نباشی به کسی دست بدهی
خارهایی هستند که ز سر پنجه دوست,با سرانگشتانت می جنگند
دوستی مسخره است
مهربانی ممنوع !
و تو ای دوست ترین
در نهانخانه جیبت بگذار, دست سوزنده مشتاقت را
من و تو
باید از سلسله بایدها, دستهامان را زنجیر کنیم
با زبان دگران لحظه هامان را تفسیر کنیم
و نگوئیم که بازیگر یک قصه معتبریم
کاش میدانستی
که نباید حس کرد,که نباید دل بست
در فضایی که پر از همهمه آدمهاست
من گرفتارترین تنهایم, تو گرفتارترین
دل ما بسته وابستگی است
قصه ماندن ما, طرح یک خستگی است؟
باید ببخشید من یه مدت نبودم الان آپم دوست من
سلام
یه آپ کوچولو کردم
خوشحال می شم یه سری بهم بزنی
موفق باشی
سلام...خوبی ... شعرت قشنگ بود ولی خدایی شعر قبلیات قشنگتر بود...این شعرات جون میده برای ترانه...تا بعد...
یاحق...
راستی منتظرما...
سلام دوست عزیز
امیدوارم همیشه همسفر عشق باشی و به اقلیم عشق پا بگذاری
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
راستی تبادل لینک هم میکنم اگه مایل بودین خبرم کنید
فعلا خداحافظ
سلام
من بالاخره آ کردم خوشحال میشم تشریف بیارین
منتظرتم
عشق یعنی یک سلام بیجواب:::::::::::: :عشق یعنی حسرت . تشنه به آب عشق یعنی همچون من شیدا شدن ............ .عشق یعنی قطره و باران شدن............ ......... ..... عشق یعنی یک شقایق غرق خون ............ ........عشق یعنی دردمحنت در درون!!!!!....... ......... .... عشق یعنی سوز نی آه و شبان ............ ..عشق یعنی معنی رنگین کمان
سلام دوست عزیز
من از وبلاگ شما خیلی خوشم آمده مایل به تبادل لینک هستی
منتظرم خبرم کن
ا پس وحید کوش؟
بهش بگو قشنگ بود مثل همیشه...
حقیقتا بعضی وقتا غریبه ها مهربونتر از آشناها میشن
شاد باشی///
سلام وحید عزیز
کوتاهی های مرا بذار به حساب گرفتاری
ترانه ای با احساس بود
خیلی ....
موفق باشی و کماکان شاعر